در رژیم ضد مردمی ج.ا. هر کس که بخواهد به پست و مقامی در حوزه امینت ، انتظامی و یا اطلاعاتی برسد ، الزاما و حتما باید سابقه خونبارو دهشتناکی در قتل ، شکنجه ، دستگیری و آزار و اذیت مخالفان حکومت داشته باشد .
” نادر یاراحمدی ” تروریست ، قاتل و شکنجه گر است .
این فرد ” برادر تنی ” من است .در زمان رژیم پهلوی زمانی که نوجوانی 16-15 ساله بودم و در همان زمان در گروههای سیاسی مذهبی فعالیت تشکیلاتی می کردم ” نادر ” را که از من جوانتر بوده با خود به جلسات مذهبی میبردم تا بتوانم کم کم الفبای مبارزه در راه اهداف ملی و میهنی را به وی بیاموزم . من در سال 1354 دستگیر شدم و قتی در سال 1357 از زندان ازاد شدم ، ” نادر ” به گروههای مذهبی -حزب اللهی پیوسته بود که بعد در قالب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متشکل شدند . اوائل سال 1358 من بدلیل فعالیت سیاسی مجبور به مخفی شدن شدم و با هویت جعلی به مبارزه با ج.ا. ادامه دادم . دستگاههای اطلاعاتی رژیم در سال 1361 توانسته بودند رد پاهایی از من پیدا کنند . یکی از این رد پاها خانه تیمی بود که من و همسرم در خیابان “رازی ” زندگی میکردیم ، آدرس این خانه توسط ” ابوالقاسم سرحدی زاده ” که آنزمان وزیر کار در دولت بود و ازبستگان نزدیک همسر سابقم بود و از طریق رفت و آمد بستگان همسرم به خانه ما به دستگاههای اطلاعاتی رژیم اطلاع داده شده بود و این خانه تحت شنود و کنترل امنیتی دادستانی تهران در آمده بود که ما با اطلاع بموقع از کنترل خانه توسط عوامل رژیم ، توانستیم خانه را تخلیه و از مراقبت دستگاههای امنیت فرار کنیم .
در اوائل سال 1358 ،هنوز کنترل رژیم بر مخالفان بطور کامل اعمال نشده بود و ما با اینکه هویت مخفی داشتیم اماهنوزبا بستگان خود در ارتباط محدود و کنترل شده بودیم .
در شهریور سال 1361 احتمالا بطور اتفاقی من و همسرم مورد تعقیب یک ماشین گشت شخصی متعلق به یکی از سازمانهای اطلاعاتی رژیم قرار گرفته و متعاقبا در خیابان فاطمی دونفر مسلح به مسلسل یوزی در حالیکه اسلحه های خود را بطرف ما گرفته بودند ، یکی از آنها من را با اسم مورد خطاب قرار داده و تهدید کرد که اگر قصد فرار داشته باشم به من شلیک خواهد کرد ، وقتی به این فرد نگاه کردم وی را شناختم او برادر من ” نادر یاراحمدی ” بود . نادر من و همسرم را با زور اسلحه سوار ماشین خود کرد و خود در صندلی جلو با اسلحه نشان رفته بسوی ما در صحبت اولیه ای که بعد از سوار کردن ما به ماشین خود کرد ، برای من معلوم شد که وی تا همان زمان که ما در خانه به آدرس خیابان رازی زندگی میکرده ایم ، در جریان تعقیب مراقبت از خانه ما بوده است . نادر من و همسرم را به زندان کمیته مشترک واقع در توپخانه تحویل داده و در زمانی که بازجوی من ( فردی به نام مستعار حمید – ناصر سرمدی پارسا – ) با من که چشمانم بسته بود شروع به صحبت کرد ، نادر که حضور داشت خطاب به من گفت ” بخدا قسم ” اگر اطلاعات ندهی ، خودم با دستان خودم ترا شلاق خواهم زد .” . جریان دستگیری و شکنجه هایی را که شدم در مقاله ” 24 ساعت در خواب و بیداری ” آورده ام ، همسرم نیز در جریان شکنجه هایی که شد ، دچار خونریزی شده و بچه اش سقط شد . صبح روز بعد که پاهای من از شدت شلاق به کف پا زخمی و خون آلود بودند ، باز صدای نادر را نشیدم که در مورد من با بازجوها صحبت میکرد و بازهم من را تهدید به شکنجه بیشتر کرد .
” نادر یاراحمدی ” بعدا نیز به ایفای نقش اطلاعاتی خود ادامه داده و در یک مورد با یکی از دستگیر شدگان گروه مجاهدین ،که از هم محلی های ما در خیابان زرین نعل بود هم سلول شده و وانمود کرده بود که وی نیزفردی سیاسی و دستگیر شده است . این فرد ” حسن سلامیان کاشی ” بود که توانسته بود در زیر شکنجه طاقت آورده و انتساب خود به سازمان را انکار کند ، نادر به وی وانمود می کند که می تواند محرم او باشد و حسن که فریب وی را خورده بوده است ، به وی میگوید که وابسته به سازمان مجاهدین خلق است ونهایتا حسن هم اعدام شد . نادر بعدا بعنوان کنسول سفارت ایران در بغداد منصوب شده و در تاریخ های 27 اردی بهشت و نوزدهم تیر سال 1374 ، در عملیات ترور5 تن از مبارزان سازمان مجاهدین خلق را به نامهای ابراهیم سلیمی ، سید حسن سدیدی ، یارعلی گرتبار ، عفت حداد و فرشته اسفندیاری شرکت مستقیم داشته و مجاهدین فوق الذکر را ترور کرد .
نادر سالهای بعد عضویت در سازمانهای ترور ، شکنجه و کشتار مبارزین را ادامه داده و من بعد از آزادی در سال 1366 و چند سالی که در ایران بودم هیچگاه اثار پشتیبانی و ندامت را نسبت به خودم در چهره وی ندیدم .
ادامه شکنجه دیگران اینبار در موضوع اخراج مهاجرین ” افغانستانی “
این فرد جنایتکار که برای برخورداری از رانتهای حکومتی ( وی بعد از اتمام جنگ با گرفتن بورس تحصیلی همراه با همسر خود به پاکستان رفته و در آنجا به ادامه تحصیل پرداخت ) و در طول حیات ننگین ج.ا. دست به هر جنایتی زده اکنون برای خوش خدمتی به خامنه ای جنایتکار ، سیاست جنایتبار اخراج وحشیانه پناهجویان افغانستانی از سوی وزارت کشور را بمرحله اجرا درآورده است . در جریان این اخراج دهها و صدها فرد صاحب اوراق اقامت در کنار پناهجویان فاقد اوراق هویت همراه با ضرب و شتم و تحقیر و برخوردهای غیر انسانی دستگیر شدند . نیروهای انتطامی ج.ا. که یکی از بدنام ترین نیروههای سرکوبگر در جهان هستند در بسیاری از موارد با طلب رشوه این مردم نگون بخت را آزاد و بعد در خیابان دیگر توسط نیروی گشتی دیگری دستگیر می شوند .ج.ا. نظامی سیاسی مبتنی بر خیانت و دورویی است ، از یاد نبریم که در زمانی که ج.ا. به نیروی نیابتی در سوریه نیاز داشت ،با وعده داده اوراق هویتی از هزاره های افقانستانی ارتشی مزدور ساخته و آنانرا به قربانگاههای سوریه می فرستاد، اکنو ن که آن سیاستهای خائنانه به شکست انجامیده و دیگر نیازی به هزاره ها ندارد ، شروع به ا
زار و اذیت و اخراج پناهجویان کرده است . نادر یاراحمدی کسی است که برادر تنی خود را به شکنجه گاه سپرد ، هموطنان خود را کشت و ترور
کرده ، وی مثال بارز آن مثلی است که می گویند آنکس که با مادر خود زنا کند ، با دیگران چه ها کند .
در همین جا بعنوان یک ایرانی از همزبانان افغانستانی که مورد توهین و زورگویی و سوء استفاده این قوم بی بهره از انسانیت قرار گرفته اند معذرت می خواهم و امید که بعد از زدودن لکه ننگی بنام ج.ا. از صفحه حیات ملت ایران ، ما و مردم همزبان و همسایه یعنی ملت افغانستان در کنار یکدیگر با احترام و آسایش زندگی کنیم .
Leave a Reply